• وبلاگ : حريم خلوت انس
  • يادداشت : هوالبصير
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ديد موسي يک شباني را به راه کو همي گفت : ‌اي خدا و اي اله
    تو کجايي تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت

    گفت با آن کس که ما را آفريد اين زمين و چرخ از او آمد پديد

    گر نبندي زين سخن تو حلق را آتشي آيد بسوزد خلق را

    دوستي ِبي خرد خود دشمني است حق تعالي زين چنين خدمت غني است

    بي ادب گفتن سخن با خاص ِحق دل بميراند،‌ سيه دارد ورق

    گفت اي موسي دهان دوختي وز پشيماني تو جانم سوختي
    جامه را بدريد و آهي کرد تفت سر نهاد اندر بياباني و رفت

    وحي آمد سوي موسي از خدا بنده ي ما را ز ما کردي جدا
    تو براي وصل کردن آمدي ني براي فصل کردن آمدي
    هر کسي را سيرتي بنهاده ام هر کسي را اصطلاحي داده ام
    در حق ِاو مدح و در حق تو ذم در حق ِاو شهد و در حق ِتو سم

    من نکردم امر تا سودي کنم بلکه تا بر بندگان جودي کنم

    ما زبان را ننگريم و قال را ما درون را بنگريم و حال را
    ناظر قلبيم اگر خاضع بُود گرچه گفت لفظ نا خاضع رَوَد
    زانکه دل جوهر بود گفتن عَرَض پس طفيل آمد عرَض، جوهر غرض