هوالناظر
یادش به خیر اون روزا دفتر مشق و املاء و... رو گاهی ورق می زدم ولی طبیعیه که همیشه برمی گشتم به عقب یه نگاهی به صفحات قبل و نمره ها و امضاء معلم و... گاهی هم می شد به جلو می رفتم و صفحه های سفید رو یه نگاه کلی می کردم که چقدر سفید و قشنگه و به این فکر می کردم که بهتر خواهم نوشت...........
نزدیکای نوروز چه شور و حالی بود. با هر ترفندی بود سعی می کردیم مشق نوروز رو از معلم زود تر بپرسیم و شروع کنیم مثلا از یک تا ده هزار برا درس حساب یا همه مطالب کتاب فارسی تا اونجا که خوندیم
بعدشم سال تحویل به تنها چیزی که فکر نمی کردیم آینده بود؛ فقط تو حال بودیم؛ چرا؟ چون مشقا رو نوشته بودیم
به همین سادگی
ولی الان چی؟
الان فقط دفتر ایام هست که گاهی ورق می زنم. البته مثل اون روزا مشغله نمیذاره که هر روز ورق بزنم
باز خوبه که سالی یک بار مجالی میشه برا این کار، این تحویل سال حد اقل این خاصیت رو برام داره
البته برا بعضی ها خیلی این سال نو لذت بخشه؛ مسافرت رفتن دید و باز دید.... ولی دیگه مثل اون روزا لذت بخش نیست برام
آخه تا دفت ایام رو ورق می زنم یه کم دلم می گیره
هر چی بر میگیردم به عقب به نظرم نمره خوبی نمیگیرم خیلی هم بی نظمه
کاش می شد بعضی ورقا رو کند
جراُت ورق زدن به جلو هم نیست
آخه به نظر میاد صفحه های زیادی نمونده
کاش می شد صفحه های جدید رو با حوصله بیشتری نوشت، آروم تر؛ با تامل بیشتر
اگر می شد فهمید چند ورق مونده شاید.....
ولی نه، همین که ندونم چند ورق مونده سعی می کنم بهتر بنویسم
خدایا توفیق ده در آخرین ورق بنویسم
استغفرالله ربی و اتوب الیه
از نسیمی دفتر ایام بر هم میخورد
از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن
غدیر
ماه مهمانی خدا
عدالت چه زیبا جلوه می کند
حضرت فاطمه (س) اسطوره صبر
دفتر ایام
کوثر
هوالبصیر
آغاز امامت
بازدید دیروز: 3 کل بازدید :15287